بهاربهار، تا این لحظه: 17 سال و 18 روز سن داره
نهالنهال، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

بهار و نهال دو فرشته آسمونی

اولین مسافرت نهال جووون به مشهد

1394/5/27 11:26
نویسنده : مامان مریم
94 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترای نازم زیبازیبازیبازیبازیبازیبازیبازیبازیبازیبازیبازیبازیبا

امروز اومدم که از اولین مسافرت نانا بگم که رفتیم مشهد پابوس امام رضا(ع) که امیدوارم به حق خودش تن همه بچه ها همیشه سالم باشه.

اینم بگم که مسافرت مشهد رو با همسفرهای همیشگیمون (عمو داریوش-روژین و خاله سیمین مهربون)رفتیم.

حالا بریم سراغ ماجراهای سفر که حسابی تعریفی بود و ماجرا از این قرار بود که پرواز ما ساعت 10/30 شب بود ما هم چون می خواستیم خیلی تو فرودگاه معطل نباشیم آهسته آهسته حرکت می کردیم و برای شام هم کلی معطل کردیم که یکدفعه متوجه ساعت شدیم و .... بقیه مسیر رو بابا با سرعت 160 می رفت که برسیم خلاصه بگذریم که به هر ترتیبی بود ساعت 10/20 رسیدیم تو سالن ولی خوب مامورا گفتن که گیتها رو بستن و هواپیما آماده پریدنهگریهگریهگریهگریهگریهگریهگریهگریهگریهگریهگریهگریهگریه که وقتی مسئول گیت نهال جون رو دید با بی سیم به کادر پرواز اطلاع داد که یک کم منتظر باشن تا ما هم بریم . ما هم کلی تشکر ...اون هم گفت فقط به خاطر این نی نی کوچولوی خوشگل که دردش بجونم باشه.

بالاخره ما هم به سوار شدیم و رفتیم.....خستهخستهخستهخستهخستهخستهخستهخستهخستهخسته

یعنی وقتی می گن امام رضا طلبیده همینه به خدا

اینم بگم که تو مسافرت خیلی دختر خوبی بودی و اصلا اذیت نمی کردی خلاصه با همه مشقتهای قبل از سفر خدا رو شکر به همگیمون خیلی خوش گذشت.

در ضمن بخطر بهار جون و روژین جون هم پارک آبی (پارک آبی سرزمین خورشیدکه یک طبقش زنونه بود طبقه بالا مردونه )رفتیم ولی من و بابا نوبتی رفتیم که نهالی هم تنها نمونه.....اول بهار و خاله سیمین و روژین رفتن من موندم پیش نهال بعد یک ساعت بابا اومد و من نهال و گرفت  و منم اومدم پیش شما.

اینم بگم که قبل از سفر خیلی بابت آب و هوای مشهد نگران بودم که مبادا خیلی سرد باشه و نهال اذیت بشه ولی خدا رو شکر هوا عالی بود باز هم بابت همه چیز از خدا جونم ممنونم.

حالا بریم سراغ عکسهای سفر......

اینم از خانواده ما در ورودی حرم مطهر

دردت بجونم بهاری که این قدر با چادر و هد خوشگل تر شدی خانمممممتنظرمتنظرمتنظرمتنظرمتنظرمتنظرمتنظر

 

   اینم دو تا خواهر خوشگل تو پاساژ الماس شرق

محبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبت

باز هم همگی با هم چشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمک

اینجا هم رفته بودیم توس (مقبره فردوسی) که برای بهار جون جالب بود چون امسال تو کتاب بخوانیم یه درس راجع به فردوسی داشتن.

اینم که رودار خانومه عینک خواهرشو زده باهاش قیافه می گیرهقه قههقه قههقه قههقه قههقه قههقه قهه

این عکس هم شب آخره که نهال در جوار ایوان طلا عکس گرفته بغل بابایی البته خوابییده.آرامآرامآرامآرامآرام

این بود روایت اولین مسافرت نهال .

قول می دم که خیلی زود برگردم.

فعلا خداحافظ امیدوام که همیشه تنتون سالم باشه.

بای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بای

 

 

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)