بهاربهار، تا این لحظه: 17 سال و 18 روز سن داره
نهالنهال، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

بهار و نهال دو فرشته آسمونی

سفری کوتاه ولی خوش به دماوند-آبعلی-فیروزکوه

پنج شنبه 26 شهریور بود که رفتیم تهران . شام خونه عمو مهدی اینا بودیم و می خواستیم فردا صبح حرکت کنیم رفتیم ویلایی که خاله اکرم رزرو کرده بود .خلاصه جمعه صبح حرکت کردیم و رفتیم هوا خیلی عالی و یک جورایی خنک بود .تا بساط ناهار رو آماده کردیم بچه ها حسابی بازی کردن و با همدیگه کیف کردن.بعد از ناهار هم رفتیم به سمت آبعلی خیلی جاده سرسبزی داشت دقیقا عین شمال...غروب برگشتیم  ویلا .ناگفته نمونه که تو این وسط مسطا نهال هم خیلی دخمل خوبی بود فقط من یک کم به خاطر سرما می ترسیدم خدا رو شکر مسافرت کوتاه و خوبی بود یک روز هم رفتیم به سمت فیروزکوه .همه جاده رو مه گرفته بود تازه یه چیز جالب اینکه توی مسیر پل ورسک هم دیدیم که خیلی برا...
31 شهريور 1394

تولد 8 سالگی بهار و یک سالگی نهال

سلام دخترای خوشگلم تولدتون مبارک ایشاله صد ساله بشید. تولد بهار جونم که اردیبهشت بود ولی امسال برای اینکه می خواستیم تولد هر دو تا رو با هم بگیریم مجبور شدیم که تولد بهار جون رو شهریور بگیریم که با تولد نانا هماهنگ باشه. عکسهای مربوط به تولد توی دوربینه هنوز تخلیه نکردم فعلا چند تا عکس که عمو روزبه با موبایل خودش گرفت رو می ذارم عکسهای اصلی باشه تو پستهای بعد... عکس خانوادگی 4 نفره این هم یک عکس از کیک تولد خوشگلتون ببخشید اگه کیفیت عکسا خوب نبود زود برمی گردم با عکسای تولد       ...
31 شهريور 1394

مروری به خاطرات جامانده...

سلام گلای مامان این روزها من که طبق معمول مشغول کارهای اداره و خونه شما دو تا عروسک هستم و بابا هم کلا مشغول کارهای ساختمون(آها یادم رفته بود براتون بگم که از اول امسال 94 باباجون اینا خونه شون رو تخلیه کردن و کوبیدیم قرارا شد سه واحده بسازیم برای باباجون اینا و ما و خاله نرگس اینا اینم بگم که هیچ وقت نباید این لطفشونو فراموش کنیم چون فقط بخاطر بچه هاشون خودشونو آلاخون بالاخون کردن ایشاله همیشه سایه شون رو سرمون باشه ) امروز اومدم یک سری از عکسهاتون براتون بزارم. دوتا خواهر خوشگل که لباسهاتوونم توی دوتا عکس پایین مثل همدیگس قربون خنده هاتون برم ایشاله که همیشه لباتون پر خنده و تنتون سالم باشه ...
31 مرداد 1394

اولین مسافرت نهال جووون به مشهد

سلام دخترای نازم امروز اومدم که از اولین مسافرت نانا بگم که رفتیم مشهد پابوس امام رضا(ع) که امیدوارم به حق خودش تن همه بچه ها همیشه سالم باشه. اینم بگم که مسافرت مشهد رو با همسفرهای همیشگیمون (عمو داریوش-روژین و خاله سیمین مهربون)رفتیم. حالا بریم سراغ ماجراهای سفر که حسابی تعریفی بود و ماجرا از این قرار بود که پرواز ما ساعت 10/30 شب بود ما هم چون می خواستیم خیلی تو فرودگاه معطل نباشیم آهسته آهسته حرکت می کردیم و برای شام هم کلی معطل کردیم که یکدفعه متوجه ساعت شدیم و .... بقیه مسیر رو بابا با سرعت 160 می رفت که برسیم خلاصه بگذریم که به هر ترتیبی بود ساعت 10/20 رسیدیم تو سالن ولی خوب مامورا گفتن که گیتها رو بستن و هواپیم...
27 مرداد 1394

مطالب جامانده....

سلام خوشگلای مامان  توی این مدت خیلی سرمون شلوغ بوده باید به ترتیب همه مطالب و عکسهای جامونده رو برات بگم. بهار جونم تو که دیگه برا خودت خانمی شدی و نانا جونی هم که تازه دو تا دندون درآورده و تاتی تاتی می کنه برای همین می خوام یک کم از عکسهای نوزادیش رو بزارم. مثل اینکه الان دیگه خانمی شده برا خودش بهار خانم که هم امسال تابستون کلاس شنا میری و بطور جدی تو کلاسهای آموزشی شرکت می کنی البته باید بگم که زحمت رفت و آمد به کلاس شنا رو خاله راضی مهربون می کشه که امیدوارم همیشه قدرشو بدونی چون که خیلی در حقمون لطف می کنه.البته اینم بگم که تو هم حسابی دوستش داری ...
26 مرداد 1394

دو خواهر خوشگل

سلام دخترهای نازم اینقدر تو این روزها کار و بارام زیاد شده که وقت نکردم بیام و براتون خبرهای جدید بزارم البته شکایتی ندارم چون وقتی چشمم به شما دو تا پرنسس کوچولو میفته همه خستگیهام یادم میره. بهار بیشتر درگیر درسهاش  و نهال هم شیر و بخوره بخوابه بابا هم که حسابی ذرگیر کار (نورآباد). بهار جون برا ت بگم که اینقدر خواهر کوچولوتو دوست ذاری همش میخوای بگیریش بغل و قربون صدقش میری از بس که تو مهربون و نازی البته ناگفته نمونه که نهال هم انگار تو رو می شناسه و هر وقت تو از بالای تختش رد میشی مدام تو رو با چشم دنبال می کنه حالا چند تا عکس براتون بزارم....
22 آبان 1393

یک خبر خیلی خوش

سلام خوشگل مامان. یک خبر خیلی خوب برات دارم . بعد از 9 ماه انتطار بالاخره خواهر خوشگل کوچولو ت نهال جون   به دنیا اومد. شاید بگی چرا تا حالا چیزی راجع به این موضوع نگفتم که برای اون هم دلایل خودم رو دارم که وقتی بزرگتر شدی برات ميگم. حلا برات از نهال خانم بگم که خیلی شبه به خودته تو هم خیلی دوستش داری . بهار جونم تو و نهال دقیقا 7 سال و نیم با هم اختلاف سنی دارید که امیدوارم در آینده خواهرها ی خوبی برای هم باشید. نهال دقیقا روز 27 شهریور سال 93 ساعت 16/10 توسط خانم دکتر احمدیان پا به دنیای ما گذاشت  که امیدوارم قدمش برای همه ما خوب و خیز باشه. حتما زود بر می گردم و کلی از عکسهای تو و نهال را برات میگذارم.  ...
4 مهر 1393